از سوی دیگر کشته شدن بنلادن نشان از آن دارد که این سازمان طی سالهای2009 و 2010 دچار از همگسیختگی امنیتی شده بود. برای روشن شدن موضوع باید به موارد زیر اشاره کرد:
در ماههای اوت و سپتامبر2009، 4 تن از فرماندهان مهم القاعده کشته شدند، در هفته اول ماه اوت، عائض صالح الشهوانی فرمانده القاعده در یمن در درگیری میان ارتش یمن و اعضای سازمان در منطقه «مأرب» در شرق صنعا کشته شد.
در هفتم سپتامبر، الیاس کشمیری یکی از فرماندهان عملیاتی القاعده در منطقه مرزی شمال غربی پاکستان کشته شد. گفته میشود او یکی از اعضای مهم در ترور ناموفق پرویز مشرف بوده است.
در چهاردهم همان ماه، صالح علی صالح بنهان، فرمانده سازمان القاعده در سومالی و فرمانده سازمان مجاهدین «شباب» و متهم اصلی در تهاجم القاعده به سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا در سال1998 نیزکشته شد.
در هفدهم همان ماه «نورالدین محمد توب» فرمانده القاعده در جنوب شرقی آسیا کشته شد.
در سال2010 عملیات ترور همچنان ادامه داشت و مهمترین آن ترور مصطفی ابوالیزید مرد سوم در سازمان القاعده در ماه می2010، بود.
گرچه افراد یاد شده فقط در مناطق مورد نظر خود اثرگذار بودند ولی اگر موشکافانه به این مسئله بنگریم درخواهیم یافت که کشته شدن فرماندهان فوق نشان از شکاف عمیق امنیتی دارد و این شکاف میتواند بر شاخههای امنیتی و نظامی این سازمان تأثیری منفی داشته باشد.
در رابطه با پیامدهای کشته شدن بن لادن میتوان بر این نکته تأکید کرد که نبود وی بر آینده القاعده تأثیر جدی خواهد داشت. از سویی دیگر نمیتوان تأثیر نمادین نبود بنلادن را نادیده گرفت زیرا انتشار اخبار مبنی بر زنده بودن بنلادن و ایمن الظواهری بهرغم همه ضربات وارده به سازمان، عامل مهم برای فعالسازی القاعده بود و بنلادن از طریق نوارهای صوتی توانسته بود وزن و اعتبار القاعده را همچنان معتبر نشان دهد.
بی شک کشته شدن بنلادن برای آمریکا فرصتی گرانبها را فراهم میکند که بتواند از راهبرد خود در افغانستان و پاکستان دفاع کند زیرا یکی از بهانههای اصلی مخالفان آمریکا و این راهبرد، انجام نگرفتن عملیاتی موفق بوده است. بی شک نبود بنلادن در آینده القاعده تأثیر بسیار منفی خواهد داشت و در این رابطه میتوان مواردی را لحاظ کرد.
بهطور مثال میتوان به این نکته اشاره کرد که گرچه القاعده میتواند جای فرماندهان کشته شده را بلافاصله پر کند ولی بهدلیل نداشتن امکانات مالی و سازمانی و فکری هرگز نمیتواند جای خالی بنلادن را پر کند. نکته دیگر این است که نبود بنلادن میتواند رابطه میان مرکز و شعبههای منطقهای القاعده را تضعیف کند و عامل مهم دیگر این است که نبود بنلادن موجب خواهد شد که جذابیت عقیدتی القاعده خصوصاً در منطقه خاورمیانه از بین برود. انتظار میرود با توجه به موج انقلاب در کشورهای عربی، بیشتر از گذشته، القاعده منفور شود.تحولات دموکرانیک در کشورهای عربی یکی از مهمترین دلایل کمرنگ شدن جایگاه و نقش القاعده در جهان خواهد بود.
الاهرام